چه ناشیانه دوستت داشتم...

قفس داران سکوتم را شکستن

دل دائم صبورم را شکستن 

  به جرم پابه پای عشق رفتن

  پروبال عبورم را شکستن

  مرا از خلوتم بیرون کشیدن

  چه بی پروا حضورم راشکستن

  تمنا در وجودم موج میزد

  ولی رویای دورم راشکستن

گوشه ای می گریستم...

عابری گفت:حالتان خوب است؟

چشمانم را مالیدم و گفتم...

خوبم فقط تکه ای از تنهایی در چشم فرو رفته!

پـــُرم از بغض

پـــُرم از ابهام

پـــُرم از درد

پـــــــُر....

سکوت میخوام فقط ...

چند وقتیست هر چه می گردم . . .

هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم .

نگاهم اما . . .

گاهی حرف می زند ،

گاهی فریاد می کشد .

و من همیشه به دنبال کسی می گردم . . .

که بفهمد یک نگاه خسته چه می خواهد بگوید . . .

کاش حالمو میدونستی

کاش میدونستی چی دارم میکشم

کاش میدونستی چشم انتظاری چقدر سخته

کاش میدونستی توو این انتظار مُردن،چه حالی داره 

تا زمانیکه به عمق واقعی انسانها پی نبرده ای

دوستشان نداشته باش

زیرا عمیقترین زخمها زخم خنجر کسی است

که با تمام وجود دوستش داشتی

گاهــــی وقتی کسی از زندگیتان می رود

دارد به شما لطف می کند

او فضایی خالی به جا می گذارد 

برای کسی که لیاقت آنجا بودن را داشته باشد . . .

خدايا...
عجب بخشنده ای هستی!

    آنوقتی که در دنيايی زندگی می کنم پر از منت،
                     ذره ای به رخم نمی کشی بخشندگيت را
                                           و من چه زود فراموشت می کنم...

از سادگی نیست

داری جون می کـَـنی حرمت یه روزایی رو نگه داری

که اونا یادشون رفته...